اقتصاد نفتي و آينده ايران
مطالعات و تحقيقات انجام شده نشان مي دهد كه روند توسعه كشورهايي كه از منابع طبيعي غني و سرشار بهره مند نبوده اند به ويژه در چهار دهه اخير در مقايسه با كشورهايي كه از اين منابع برخوردار بوده اند به مراتب بهتر و سريع تر بوده است. مقايسه وضعيت كشورهايي همچون كره جنوبي، مالزي و تركيه با كشورمان در سال هاي دهه پنجاه شمسي و هم اكنون به خوبي مي تواند شاهدي براين مدعا باشد و اينكه كشور ما به رغم بهره مندي بیش از 1000 ميليارد دلار از درآمد نفت طي اين مدت نتوانسته است پا به پاي اين كشورها راه توسعه را بپيمايد به گونه اي كه ميزان توليد ملي و درآمد سرانه اين كشورها كه درآن سال ها كمتر از ايران بود، هم اكنون به بيش از دو تا چهار برابر ايران افزايش يافته است و اين كشورها در مسير توسعه همچنان پيشتاز بوده و بر دامنه فاصله شان با ايران افزوده مي شود.
نويسنده بر متفاوت بودن موقعيت جغرافيايي و نوع حكومت و ساختار اجتماعي و اقتصادي و ويژگي هاي رفتاري و... هريك از اين كشورها و تحولات دروني آنها وقوف دارد اما براين نظرم كه هرگز نمي توان متفاوت بودن راه طي شده در اين كشورها را با ساده سازي موضوع به اين تفاوت ها تقليل داد، چرا كه در مورد سه كشور كره جنوبي، مالزي و تركيه ( و بسياري كشورهاي ديگر ) به رغم وجود اين تفاوت ها راه طي شده توسعه با سرعت مناسب به پيش رفته است اما در مورد كشورمان (و برخي كشورهاي ديگر برخوردار از منابع غني طبيعي) اين اتفاق نيفتاده و سرنوشت توسعه كشور درگيرودار ناشي از برخورداري از درآمد نفت و چگونگي استفاده از آن درمانده است و همچنان ما اندرخم كوچه توسعه وامانده ايم. و البته نه تنها در طی مسیر توسعه درمانده ایم بلکه برخورداری از این منابع غنی طبیعی موجبات پایداری و جان سختی استبداد دیرپای در میهن ما به رغم رخداد چندین جنبش آزادیخواهانه درتاریخ معاصر شده است. حال سوال اصلي و مهم اين است كه چرا ما با وجود اين درآمد و بهره مندي عظيم از پيمودن راه توسعه اقتصادی و سیاسی وامانده ايم؟
مولاي متقيان امام علي (ع) كلامي عميق و عبرت آموز براي انسان ها و خطاب به آنان دارد: " درد و بيماري شما( براي عقب ماندگي از قافله رشد و تعالي ) در شماست اما شما آن را نمي بينيد، و دواي درد شما نيز در وجود شماست اما آنرا نمي يابيد. " دقيقا اين كلام در علت يابي عقب ماندگي ما از كشورهاي مشابه مصداق دارد و آن اينكه درد و بيماري ما از درون ماست چرا كه تنها وجه متمايزكننده ايران معاصر از ديگر كشورهاي نامبرده در داشتن «نفت» است و اين همان درد و بيماري ماست، و راه درمان و دواي ما نيز در درون ماست و اين چگونگي استفاده از اين درآمد در اقتصاد ملي و پيمودن مسير توسعه است، و اين همان موضوعي است كه امروزه در ادبيات اقتصادي ذيل عنوان «مصيبت يا لعنت منابع طبيعي» براي كشورهاي برخوردار از اين منابع ياد مي شود و نظريه پردازي هاي ويژه اي را به خود اختصاص داده است، و متاسفانه در ايران كمتر گوش شنوايي براي توجه به اين موضوع و ادبيات مرتبط با آن به ويژه در نظام تصميم گيري و اداره كشور وجود داشته است.
امروزه و در يكصد و سه سالگي كشف و بهره برداري از منابع نفتي در ايران هر ايراني بايد از خود بپرسد كه برخورداري از اين منبع و ثروت خدادادي تا چه ميزان كشور ما را به پيش برده است؟ حتي اگر از مصيبت ها و بلاهايي كه اين نفت بر سر كشور ما آورده است، مثل نفوذ استعماري انگليس و كودتاي آمريكايي - انگليسي 28 مرداد 32 در تحكيم رژيم استبدادي پهلوي و هزينه هاي سنگيني كه مردم ايران در اين باره براي رهايي متحمل شده اند، بگذريم باز جاي اين سوال باقي مي ماند كه چرا از زماني كه به يمن انقلاب اسلامي اداره صنعت نفت و استفاده از درآمد آن در اقتصاد ملي به دست خود ايرانيان افتاد باز اين ثروت ملي نتوانسته پيش برنده كشور ما در راه توسعه باشد؟ و همچنان مثل بلا و مصيبت براي ما عمل مي كند؟ و...
در اينكه اقتصاد ايران «اقتصاد نفتي» است ظاهراً هيچ شك و شبهه اي ميان صاحب نظران و اقتصاددانان در اين باره وجود ندارد، و در اينكه به باور همين افراد سرنوشت و «آينده ايران» نيز به درمان همين موضوع بر مي گردد اختلافي وجود ندارد اما همه مشكل همين جاست كه عملياتي كردن اين موضع نوعي جرئت و جراحي سخت در اقتصاد ايران را مي طلبد كه ظاهراً هم دولتها جرئت انجام آن را ندارند و هم مردم آمادگي پذيرش و همراهي با اين اقدام را ندارند. به عبارت ديگر معتاد شدن اقتصاد ايران به ماده مخدر نفت آنچنان روحيه و رفتاري را در دولت و ملت ايران دامن زده است كه هيچكس حاضر به ترك اعتياد و كشيدن درد ناشي از آن نيست و اين دليل روشني شده است بر اينكه ما اين ثروت بين نسلي و خداداد را تا آنجا كه مي توانيم در حلقوم نسل حاضر بريزيم تا آنجا كه بردن درآمد نفت به سر سفره ها يك گفتمان و شعار انتخاباتي شود و بر دامنه توقعات اقتصادي شهروندان براي برخورداري هرچه بيشتر از این درآمد بدون تلاش و توليد اقتصادي بيفزايد و در نهايت اقتصاد و سیاست ايران را نه در راه خطي توسعه بلكه در دور باطل فروش نفت و مصرف آن همراه با استبداد و سرکوب به گردش وا دارد . متاسفانه نتيجه چنين نگاهي همين مي شود كه هم اكنون در عرصه اقتصاد ملي با آن مواجهيم و آن اينكه به رغم بهره مندي از درآمد افسانه اي 533 ميليارد دلار در هفت سال گذشته، كه مي توانست موتور محركه و اسباب جهش اقتصادي ايران به سوي رشد و توسعه باشد، نه تنها شاهد پيشرفت چشمگيري در شاخص هاي اقتصاد كلان كشور نيستيم بلكه مشكلاتي چون نرخ دو رقمي بيكاري و تورم و فقر وافزایش شكاف طبقاتي و دوري از عدالت اجتماعي آنچنان رخ نموده است كه فرياد هشدار باش همه را از صدر تا ذیل نظام و جامعه درآورده، ضمن آنکه بر استبدادورزی حاکمیت و دوری از شاخص های مردمسالاری هم افزوده است.
هرچند «اقتصاد نفتي»، خصلت و اخلاق «جامعه كوتاه مدت» با همه ويژگي رفتاري اش، و به تعبيري ديگر «جامعه كلنگي» را بر قامت ما پوشانده است، و كمترين كسي را مي توان در مصدر حكومت و حتي درون جامعه يافت كه از اين خصلت و اخلاق مصون باقي مانده باشد اما «آينده ايران» اقتضاي يك نگاه «درازمدت» را دارد و به نظرم اين وظيفه نخبگان و دلسوزان جامعه ما در قالب " جنبش سبز " است كه از شرايط كنوني فاصله بگيرند و با نگاهي آينده نگر و «درازمدت» به اين موضوع بپردازند. «اقتصاد نفتي و آينده ايران» آنچنان بهم گره خورده اند كه جز با چاره انديشي براي چگونگي استفاده از حامل هاي انرژي و درآمد نفت و گاز در اقتصاد ملي هيچ راه مفر ديگري براي درمان اقتصاد بيمار و معتاد ايران وجود ندارد. در يكصد و سه سالگي كشف و برخورداري از نفت در ايران بايد طرحي نو براي استفاده از اين ثروت خدادادي و بين نسلي در انداخت و گرنه همچون گذشته اين ثروت جز بلا و مصيبت براي ما نخواهد بود و ما را بازهم به عقب خواهد برد چرا كه ذهنيت ثروتمندي و تصورات ناشي از آن خود بزرگترين بلا و مصيبت ماست. این طرح می تواند مشابه آنچه در کشور نروژ عمل می شود باشد، و اینکه درآمد نفت بجای اینکه در اختیار دولت قرار گیرد بخشی صرف سرمایه گذاری زیربنایی کشور شود، و بخشی دیگر در " حساب ذخیره ارزی " برای سرمایه گذاری های سودآور مدیریت شود و از سود آن برای اجرای برنامه های رفاه و تامین اجتماعی به ویژه برای اقشار محروم جامعه و گروه های هدف استفاده شود. طرحی که اجمال آن به شکلی در قوانین برنامه توسعه سوم و چهارم دولت اصلاحات آمده بود و با توجه با شرایط و مقتضیات جدید می تواند با اصلاحات و بسط بیشتر مبنای رهایی کشور از « اقتصاد نفتی » و ترسیم افق تازه ای برای « آینده ایران » شود.
در انتهای این تحلیل مناسب می دانم توجه شما را به ترجمه مطلبی به قلم " توماس فریدمن " دراین باره جلب کنم که می تواند بسیار قابل تامل و آموزنده باشد :
گاه و بيگاه از من ميپرسند: «به جز كشور خودت به كدام كشور ديگر علاقه داري؟» هميشه يك جواب داشتهام : تايوان و مردم ميپرسند «تايوان؟ چرا تايوان؟» جواب خيلي ساده است. چون تايوان صخرهاي لم يزرع در دريايي پر از امواج توفاني و بدون منابع طبيعي براي زندگي كردن است. حتي براي ساخت و ساز بايد از چين ، شن و ريگ وارد كند و با وجود همه اينها چهارمين ذخاير كلان مالي دنيا را در اختيار دارد. زيرا به جاي كندن زمين و استخراج هر آنچه كه بالا ميآيد، تايوان ذهن و افكار 23 ميليون تايواني را ميكاود، استعدادشان را، انرژيشان را و هوش و ذكاوت شان را. چه زن و چه مرد. هميشه به دوستانم در تايوان ميگويم: شما خوشبختترين مردم دنيا هستيد، چطور اينقدر خوشبخت شدهايد؟ نه نفت داريد، نه سنگآهن، نه جنگل، نه الماس، نه طلا، فقط مقدار كمي ذخاير ذغال سنگ و گاز طبيعي و به خاطر همين هم است كه فرهنگ تقويت مهارتهايتان را توسعه دادهايد؛ كاري كه امروزه ثابت شده با ارزش ترين و تنها منبع تجديدپذير واقعي در جهان است. حداقل اين برداشت شهودي من بود. اما ما در اينجا دلايلي نیز داريم كه اين موضوع را ثابت ميكند.
تيمي از سوي «سازمان همكاري اقتصادي و توسعه» اخيرا مطالعهاي كوچك اما جالب انجام داده و رابطه بين عملكرد افراد در تستهايي به نام « برنامه بينالمللي ارزيابي دانشآموزان» يا PISA (كه هر دو سال مهارتهاي رياضي، علوم و درك خواندن افراد 15 سال را در 65 كشور امتحان ميكند) و درآمد كلي منابع طبيعي به عنوان G.D.P يا توليد ناخالص داخلي را براي هر كشور شركت كننده مورد بررسي قرار داده است. اگر بخواهيم خيلي كوتاه توضيح دهيم اينگونه ميشود كه رياضي دانش آموزان دبيرستاني شما در مقايسه با مقدار نفت يا مقدار الماسي كه استخراج ميكنيد چقدر خوب است؟
آندرياس شليچر كسي كه از طرف O.E.C.D بر تستهاي PISA نظارت ميكند ميگويد: نتايج نشان داد كه رابطهاي فوقالعاده منفي بين پولي كه كشورها از منابع طبيعي خود به دست ميآورند و دانش و مهارتهايي كه جمعيت دبيرستانيشان دارند، وجود دارد. «اين يك الگوي جهاني است كه در همه 65 كشوري كه در آخرين تستهاي ارزيابي PISA شركت كردهاند وجود دارد» چيزي به اسم نفت و PISA با هم و در كنار هم وجود ندارد.
به گفته شليچر، در آخرين نتايج PISA معلوم شد كه دانشآموزان كشورهاي سنگاپور، فنلاند،كره جنوبي، هنگ كنگ و ژاپن با وجود بهره اندك از منابع طبيعي، نمرات PISA بالايي دارند. در حالي كه با دارا بودن بيشترين مقدار درآمد نفتي، دانش آموزان قطر و قزاقستان كمترين نمرات PISA را به دست آوردند. (عربستان سعودي، كويت، عمان، الجزيره، بحرين و سوريه نمرات مشابه سال 2007 را در تستهاي بينالمللي رياضيات و مطالعات علمي به دست آوردند، اين در حالي است كه دانش آموزان لبنان، اردن و تركيه- كه باز هم جزء كشورهاي خاورميانه هستند، اما با منابع طبيعي كمتر- نمرات بهتري را به دست آوردند).
دانشآموزان كشورهاي آمريكاي لاتين كه جزو كشورهاي غني و داراي منابع طبيعي زياد محسوب ميشوند، مثل برزيل، مكزيك و آرژانتين در آخرين تست PISA نمرات ضعيفي به دست آوردند. در مورد آفريقا بايد بگوييم كه اصلا در اين تستها شركت نداشت.
كانادا، استراليا و نروژ، كشورهايي كه باز هم داراي منابع طبيعي زيادي هستند، نمرات خوبي در PISA كسب كردند؛كه به گفته شليچر بخش اعظم آن مربوط به اين است كه هر سه كشور سياستهاي برنامهريزي شده و سنجيدهاي را در قبال ذخيره كردن و سرمايهگذاري درآمدهاي حاصل از منابع طبيعيشان اتخاذ كردهاند.
همه اين بررسيها و نتايج به ما ميگويد كه اگر واقعا ميخواهيد بدانيد كه يك كشور در قرن 21 چگونه عمل خواهد كرد، منابع و معدنهاي طلاي آن را به حساب نياوريد، بلكه بايد معلمهای تاثيرگذارش را، والدين آگاه و دانشآموزان متعهدش را مد نظر قرار دهيد. شليچر ميگويد: نتايج يادگيري در مدارس امروز، شاخصي از ثروت و فوايد اجتماعي ديگري است كه كشورها در درازمدت حاصل خواهند كرد.
اقتصاددانان خيلي وقت است كه در مورد «بيماري هلندي» صحبت ميكنند. اين امر زماني به وقوع ميپيوندد كه كشوري آنقدر متكي به صادرات منابع طبيعي خود باشد كه ارزش پول رايج آن به شدت بالا رفته و در نتيجه توليد داخلي آن به دليل وجود سيلي از واردات تحت تاثير قرار گرفته و نابود ميشود و در اين حالت قيمت كالاهاي صادراتي پيوسته بالا ميرود. چيزي كه تيم PISA نشان ميدهد يك بيماري مرتبط با آن است: جامعههايي كه به منابع طبيعي خود بيش از حد وابسته شدهاند،مستعد پرورش والدين و جواناني هستند كه بخشي از غرايز، عادات و محركهايشان را براي انجام دادن تكاليف و تقويت مهارتهايشان از دست دادهاند.
در مقايسه به گفته شليچر: «در كشورهايي با منابع طبيعي اندك – فنلاند، سنگاپور يا ژاپن- تحصيلات، نتايج و شان و مقام بالاتري دارد؛ حداقل تا حدی. زيرا در كل عموم مردم فهميدهاند كه كشور بايد با دانش و مهارت مردمش به پيش رود و اين موضوع با كيفيت تحصيلات و سيستم آموزشي مرتبط است. والدين و فرزندان در اين كشورها ميدانند كه اين مهارتها و تواناييهاي بچهها هستند كه شانسهاي آنها را رقم ميزنند و هيچ چيز ديگري نميتواند آنها را نجات دهد. بنابراين فرهنگ و سيستم آموزش كاملي را بنا مينهند». يا همانطور كه دوست هندي- آمريكايي من كي. آر. سريدهار، موسس شركت سوخت باتري بلوم انرژي ميگويد: «وقتي منابع نداريد، مبتكر ميشويد.» به خاطر همين است كه كشورهاي خارجي با بيشترين تعداد كمپاني در فهرست نزدک، چين، هنگ كنگ، تايوان، هند، كره جنوبي و سنگاپور هستند. هيچ كدام از اين كشورها از منابع طبيعي براي پيشبرد اهداف خود بهره نميبرند.
اما اين مطالعات پيام مهمي هم براي جهان صنعتي در بر دارد. مطمئنا در يك ركود اقتصادي ديرگذر، براي «انگيزه» جايگاهي وجود دارد. اما، شليچر ميگويد «تنها راه معقول اين است كه مسير خود را از طريق فراهم نمودن دانش و مهارت براي افراد بيشتري، به منظور رقابت، همكاري و ارتباط برقرار كردن در راستاي پيشرفت كشور، هموار نماييم.» به گفته شليچر، به طور خلاصه در اقتصادهاي قرن بيست و يكم دانش و مهارت تبديل به پول رايج جهاني شده است، اما هيچ بانك مركزي كه اين پول را چاپ كند وجود ندارد. هر كس مجبور است كه خود تصميم بگيرد چقدر پول چاپ خواهد كرد. مسلما داشتن نفت، گاز و الماس خيلي خوب است. با وجود آنها فرصتهاي شغلي زيادي به وجود ميآيد، اما در دراز مدت جامعه را ضعيف خواهند كرد؛ مگر اينكه براي ساختن مدارس و ايجاد فرهنگ يادگيري هميشگي استفاده شود.
شليچر ميگويد: چيزي كه شما را همواره به سمت جلو ميراند و باعث پيشرفت شما ميشود، چيزي است كه خودتان آن را ساختهايد.