در آموزههای اسلامی هدفغایی از ارسال رسل و انزال کتب آسمانی، برقراری جامعهای بر پایه قسط و عدل عنوان شده است. دعوت به توحید و خداپرستی و ایمان به معاد و روز جزا توسط انبیای الهی در مسیر تحقق «عدالت» در رفتار فردی و جمعی آدمیان بوده و به واقع عمق ایمان یک موحد را باید در رفتار عادلانهاش در عرصه حیات اجتماعی بازیافت. «عدل» یکی از کلیدواژههای فهم دین اسلام و بالطبع نظام سیاسی برآمده از آن است و البته در تشیع «عدل» رنگ دیگری به خود میگیرد و تجلی دیگری مییابد؛ بهگونهای که «عدالت» مرز فارغ مذهب شیعه از دیگر مذاهب اسلامی میشود و شیعیان به پیروی از امام علی(ع) که «صدای عدالت انسانی» بود، و فرزندان بزرگوارش که همه در راه تحقق «عدالت» جان دادند و به امید ظهور «عدالت» گستر و برقراری «عدل جهانی» یک آن از تعقیب آرمان «عدالت» غفلت نکردهاند و تحقق آن را پی میجویند و…
«عدالت» با تعریف «وضع امور و اشیا بر جایگاه مناسبشان» و «اعطای هر ذیحقی حقش را » در برابر «ظلم» قرار میگیرد و اگر این حدیث پیامبر گرامی اسلام را در نظر آوریم که «ملک با کفر باقی میماند اما با ظلم نه»، آنگاه به خوبی درمییابیم که نظام دینی و توحیدی جز بر پایه «عدالت» برقرار و باقی نمیماند. اما نکته مهمی که باید در شرایط امروز جهان به آن پاسخ داد، اینکه برای برقراری «عدالت» چه ساز و کار و نظام سیاسی و اجتماعی را باید سازمان داد تا هر وضع و امری و فردی در جایگاه مناسبش قرار گیرد و به هر ذیحقی همانی که شایسته و حقش است، تعلق گیرد و روش اداره امور جامعه بهگونهای باشد که به کسی ظلم و ستم نشود؟ در اینجاست که برای از انتزاع درآوردن واژه «عدالت» و عملیاتیکردن آن در عرصه حیات اجتماعی باید مولفههای آن را در ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و … ریز و ترسیم کرد و در انطباق با آنچه امروزه جنبشهای خواهان برابری و رفع تبعیض است، قرار داد و سیاستهای مشخصی را برای دستیابی به «عدالت» تدوین و اجرا نمود.
قطعا اگر بخواهیم «عدالت» را به عنوان یک آرمان دینی محقق کنیم، بدون تمسک به روش «دموکراسی» در اداره امور ممکن نیست. همانگونه که آمد «عدالت» نقطه کانونی آموزههای اسلامی را تشکیل میدهد و انبوهی از ادبیات دینی به توصیف و تبیین این واژه اختصاص دارد اما واژه «دموکراسی» هیچ جای پایی در آموزههای اسلامی ندارد و برآمده از تجربه بشری و آن هم در کشورهای غربی است و البته در توصیف و تبیین این واژه نیز انبوهی از ادبیات سیاسی به رشته تحریر درآمده است. برخلاف برخی نظرات و تصورات که «دموکراسی» را برآمده از نوعی تفکر و ایدئولوژی خاص میدانند و به نوعی اینهمانی «دموکراسی» و ایدئولوژی لیبرال معتقدند، «دموکراسی» نوعی روش تصمیمگیری برای اداره امور جامعه است که میتواند در جوامع مختلف با تفکر و اندیشههای مختلف به کار گرفته شود. البته شکی وجود ندارد که مبانی معرفتی پذیرش «دموکراسی» در اداره امور در همسازی با زیستبوم هر جامعه و تفکر و اندیشه غالب چارهساز خواهد بود وگرنه به صرف پذیرش شکلی «دموکراسی» هرگز نمیتوان امید دستیابی به میوه آن یعنی «عدالت» را داشت.
از آنجا که «دموکراسی»روشی متکی بر مشارکت شهروندان و بهرهمندی از خرد جمعی در اداره امور است، و امکانی برابر را برای همه شهروندان (فارغ از تعلقات عقیدتی، قومی، جنسیتیو…) به رسمیت میشناسد و میدانی فراخ برای فعالیت تک تک شهروندان فراهم میآورد، در نتیجه هر فردی در سایه تلاش خود میتواند جایگاه مناسبش را در نظام اجتماعی و سیاسی بهدست آورد و به هر ذیحقی همانی که شایسته و حقش است داده شود. بهراحتی تحقق این وضعیت را در جوامعی که بالنسبه بر پایه قواعد دموکراتیک اداره میشوند، میتوان دید، و در مقابل در جوامع غیردموکراتیک و استبدادی مشاهده کرد که جایگاه افراد و حقوق گروههای مختلف جز بر پایه قواعد نابرابر و تبعیضآمیز و خویشاوندی و قبیله و باند و… سالاری نیست.
در جامعه ایرانی حساسیت بسیار بالا و ممتازی نسبت به «عدالت» وجود دارد؛ چراکه آن را به عنوان هدفی دینی و انسانی میشناسند. در عین حال در همه دورانهای گذشته تاریخی و بهرغم ارزش گوهر «عدالت» در چشم ایرانیان، همواره اکثریت غالب مردم ایران از بیعدالتی رنج بردهاند و انواع و اقسام حاکمیت ظلم را تحمل کردهاند. روشن شدن چراغ انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در دل یک چنین تاریخی و برای دستیابی به «عدالت» بود و قطعا تحقق این هدف مطالبهای است که خاموشی نخواهد داشت و در یک وجه هم، مثل «عدالت اقتصادی» قابل تقلیل و تعدیل نیست، اما در عین حال جامعه ما بهرغم این حساسیت و آرمانخواهی، کمتر به راهها و روشهای دستیابی به «عدالت» اندیشه کرده و حساس بوده است، و از این روست که پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی جامعه ما همچنان در آتش دستیابی به «عدالت» میسوزد و از فقدان «عدالت» در عرصه حیات اجتماعی رنج میبرد و… در حالی که جوامعی دیگر در سایه تجربه بشری و تمسک به روش «دموکراسی» توانستهاند گامهای بلندی را به سوی «عدالت» بردارند. «عدالت و دموکراسی» دو روی یک سکه و دیوار به دیوار هماند. دستیابی به «عدالت» بدون «دموکراسی» امری ممتنع است. اگر «عدالت» را نقطه کانونی آموزههای دینی بدانیم و هدف غایی انبیای الهی را در برپایی یک جامعه عادلانه، قطعا بدون تمسک به روش «دموکراسی» و بهرهگیری از مشارکت فعال و خرد جمعی شهروندان و بر پایه قواعد تعریف شده، تحقق این هدف ممکن نیست. هر چند در کشور ما برخی میخواهند که «عدالت» را به «نان و مسکن و….» بر سر سفره فقرا تقلیل دهند و «عدالت محوری»را بر این پایه استوار سازند، اما حتی اگر این باشد باز باید تاکید کرد که نان و مسکن و… فقرا نیز فقط با «دموکراسی» درست میشود ولاغیر. اینکه امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی بر «میزان بودن رای ملت» در اداره امور و «جمهوری اسلامی ایران» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد تکیه و تاکید داشتند، رازی جز این نداشت که «عدالت و دموکراسی» همخانهاند و بدون «دموکراسی» نمیتوان به «عدالت » رسید.